واژگان چون جهاد. شهادت.. شهید. در جامعه افغانی از منزلت والایی برخورد دار است. ۴۰ سال است ملت مشغول جهاد است .البته کلمه جهاد ریشه ای درازا در تاریخ اسلام دارد. فرهنگ اسلام گره خورده با جهاد است. شهادت طلبی شهید شدن آرزوی ملت است. قاتل مقتول هردو شهید است. هرروز مردم به کاروان شهدا میپیوندد. تعداد ازکاربران اجتماعی با افتخار از شهادت میگویند. تسلیت غم شریکی کار هرروز ما است. نمیدانم این وضعیت وحشتناک خونبار چه وقت خاتمه پیدا میکند. از حکومت وحشت ملی فقط یک اسم باقی مانده. دشمن تا حالا در هر نقطه ومکان پایتخت دلش خواسته عملیات انتحاری انجام میدهد .از مقامات فاسد فقط یک محکومیت لفظی است . شعار های پوچ تو خالی. که دشمن زبون از نیرو های امنیتی ما شکست خورده. نیرو های امنیتی ما دست بالا را دارد. کار داعش طالب حزب اسلامی ضربه زدن به پیکر امنیتی حکومت است. با هر حمله اش این پیام را به مردم میدهد که حکومت توان تامین امنیت را ندارد ما در هر نقطه کابل که بخواهیم عملیات انتحاری انجام دهیم. قربانی در این وسط فقط مردم بیگناه است نه اتمر کشته میشود نه غنی نه رئیس عالی شورای صلح . فقط مردم غریب است که زندگی شان تباه میشود هرروز خانواده های زیاد در ماتم عزیزان شان می نشیند. نان آور شان را ازدست میدهد. متاسف ومتاثرم برای تمام کسانیکه در حادثه تروریستی امروز کابل جان شان را از دست دادند.

کاش سرزمین به نام افغانستان وجود نداشت

آیا فشار قبر واقعیت دارد؟

آیا فشار قبر واقعیت دارد؟

جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ، در کسری از ثانیه انجام میشود. 
این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند.
یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم می‌باشد. یه حس سبک شدن و معلق بودن.
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که روح ما شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر به صورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود.

شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است. زمان در واقع قرارداد ما انسان‌هاست. 
این ما هستیم که هردقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم. اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است.
با مرور زندگی، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد.

میزان وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است.
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند.
این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی.
مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود ولی به هرحال وابستگی ست.

این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد.
یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد.

اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد.

چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد.

فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است. 
این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود. چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند.

پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد.
این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد.
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.

بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود.

وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد. 
بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . 
گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.

به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم:
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپيچ.

بیاییم واقعا، صادقانه زندگی کنیم

👤دکتر الهی قمشه‌‌ای

در خانواده هاى خوش بخت چهار چيز وجود دارد 
١. محبت ٢. احترام ٣. مشورت ٤. مديريت
١. جايى كه محبت است چهار چيز وجود ندارد قدرت طلبى دشمنى لجاجت تنهايى

٢. جاى كه احترام است قدر و منزلت خوردى و بزرگى است يكى بد خواه ديگرى نيست كودكان بشاش بزرگ مى شوند كاملأ انسانيت در آنجاست

٣. جاى كه مشورت است هيچ كار بيهوده و نا مناسب انجام نمى شود به تمام اعضاى خانواده ارج گذاشته مى شود كار كه انجام مى شود پشيمانى ندارد به همه كار و كردار تان فايق به در مى آيد

٤. جاى كه مديريت است جايگاه همه ويژه است هر كه دنبال انجام مسؤليت كارى خود است احترام خورد و بزرگ در نظر گرفته مى شود اعضاى خانواده به بى راهه نمى رود

کاپی / گام هاي بسوي بهشت

کهنه

بعد از سال ها دوباره برگشتم اتفاقی رویی وبلاک که ساخته بودم چند سال قبل ... دنیای امروزی طوری شده که همه دنبال چیز های جدید است ولی بعد ها متوجه میشویم که همان قدیمی ها بی درد سر بود ...

انگار کسی سر نمیزد کسی نیست 

خاین وطن پرست. 
 کرزی در دوران ریاست جمهوری اش بیشترین خدمت را به طالبان نمود مانع ازحملات نیروهای خارجی بر مواضع طالبان شد جنایت کاران طالب را از زندان رها نمود. تحت نام اواره گان جنگی طالبان را درسمت شمال جا بجا نمود. به بهانه شورای عالی صلح مسخره به طالبان از پول های جامعه جهانی کمک مالی نمود. خودش با حمایت آمریکایی ها ریس جمهور شد ملیارد ها دالر از کمک های بین المللی را دزدید. کرزی کسی است پارسال وقتیکه طالبان شهر کندوز را اشغال نمود به دختران دانشجو تجاوز نمود. گفت اشکال ندارد طالبان افعانی است حق دارد یک شهر را بگیرد .ملا عمر را مجاهد خواند. برایش مراسم فاتحه گرفت. حالا یک مزدور ادعای وطن پرستی میکند از عزت شرافت وطن صحبت میکند. کرزی نگران عزت شرافت وطن نیست کرزی یک فاشیست است فقط به سلطه وحاکمیت پشتون ها فکر میکند. کرزی نگران تضعیف طالب داعش است. تضعیف طالب داعش تضعیف قوم پشتون است

دنیا کجولو من

اینگار دیروز بود فقط به خوردن و بازی کردن فکر میکردم، دوران بچگی من اینگار یک خواب بود همینکه بیدار شدم دیدم شانه هام زیر بار مسئولیت سنگین زندگی رفته و من با پاهای کجولویم زیر وزن سنگین زندگی قدم های کوجک برمیداشتم گرچی قدم های اولیه که برمیداشتم رویی دشت و بیابان بود و هیچ مسیر مشخص وجود نداشت، قدم های که بر میداشتم هر روز سخت و سختر میشد و پاهایم روی خار و سنگ میرفت و زخم بر میداشت ولی تلاش بی پایانم را ادامه دادم، در مرور زمان دیدم زخم های پاهایم دارد خوب میشه و قدم های کجولو من دارد استواترمیشه ....  بادیدن مسیر که پیمودم اگر پاهای سفت و سختم دوباره رویی سنگ و یا خار برود زخم بر نخواهد داشت  و قدم هایم استوار خواهد ماند البته اگر مسیر را اشتباه نکنم ...

مرد انگلسی بخاطر کمک کردند به یک دختر 4 ساله افغان نزدیگ بود پنچ سال زندانی شود در فرانسه؛ 
وی در سال 2015 در شهر بندری کاله با اسرار پدر بهار احمدی دختر چهارساله افغان را از جنگل مهاجرین در شهر کاله فرانسه در داخیل ماشین خود پنهان کرده و بصورت غیر قانونی به لیدز انگلستان پیش دوستان شان ببرد به دام پلیس فرانسه افتاد، دیروز پنج شنبه دادگاهی در شمال فرانسه ایشان را خوش بختانه فقد محکوم به پرداخت هزار یورو جریمه نقدی کرد. آقای راب لاری که خود پدر چهار فرزند است، خانم شان به خاطر مشکلات که برای شان پیش آمده بود ازش جدا شده بود، و حالا این مدد کار امید وار است با تمام شدن این پرونده یک سر وسامان دوباره به خانواده خود بیدهد ...
آقای راب لار را خیلی ها رویی شبکه های اجتماعی همایت کردند

صدها هزار نفر دیروز تنها یک درد داشتند. درد "بی‌وطنی"...دردی که به سرزمین شان می‌گفت: هستی و ما نبود ترا گریه می‌کنیم. دردی که فریاد می‌زد: مردم باید رعایت شوند. راهپیمایی دیروز یک‌بار دیگر نشان داد که به راستی "زور مردم زور خداست". گویی همه بهانه‌یی می‌جستند تا بغض‌های گره‌خورده در گلوی شان را فریاد کنند و به صاحبان قدرت بگویند: ماییم که شمایید. دیواره‌های مجازی قومی، که ساخته و پرداخته‌ی کسانی‌اند که بر اساس آن قدرت و ثروت شان تضمین می‌شود، دیروز در کابل و امروز در جلال آباد و دیگر شهرهای افغانستان فرو ریخته شد. پس از مدت‌ها برای نخستین بار تقدس چندین رهبر قومی زیر سوال رفت و مردم نشان دادند که دیگر فریب نمی‌خورند. در جایی باید ماشه‌ی یکدسته‌گی اقوام کشیده می‌شد که به نظر من چنین شده است و این برای ملت افغانستان خجسته است و مبارک!

 

وقتی در مقابل چیزهایی که دارید سپاسگزار باشید، صرف‌نظر از هر اندازه کوچک بودن‌شان، درخواهید یافت که روند افزایش آن چیزها خیلی زود شتاب می‌گیرد. اگر برای پولی که دارید سپاسگزار باشید، هر چقدر که باشد، آن گاه خواهید دید که پول شما به صورت غیرقابل باوری افزایش خواهد یافت، اگر برای ارتباط‌هاتان قدرشناس باشید، آنگاه خواهید دید که اگر روابط شما تاکنون خوب هم نبوده به گونه‌ی معجزه‌آسایی بهتر می‌شود. اگر برای کاری که دارید سپاسگزار باشید حتی اگر کار رویایی‌تان نیز نباشد متوجه خواهید شد که شرایط آن‌چنان پیش خواهد رفت که از کارتان لذت می‌برید و موقعیت‌های کاریِ بهتری به سراغ‌تان می‌آید. وقتی موهبت‌های داشته‌ی خود را درنظر نمی‌گیریم و آن‌ها را سبک سنگین نمی‌کنیم، آن گاه به صورت ناخودآگاه به شمارش و درنظر گرفتن نقاط منفیِ کار می‌پردازیم. هنگامی که درباره‌ی نداشته‌هامان صحبت می‌کنیم، ما نکات منفی را می‌شماریم. هنگامی که به دنبال تقصیر و اشتباه در دیگران می‌گردیم، منفی‌ها را ‌شمارش می‌کنیم یا وقتی که درباره‌ی ترافیک یا معطل شدن و ایستادن در صف، یا تأخیرها، مشکلات دولت‌ها یا نداشتن پول کافی و یا حتی وضع هوا غُر می‌زنیم، وقتی جنبه‌های منفی را می‌شماریم ناخواسته مقدارشان افزایش می‌یابد ولی در عین حال موهبت‌های در راه نیز از بین می‌رود.

معجزه ی شکرگزاری 

مغز متفکرجهان ا

 

از خوش شانسی ما افغانها این است که رئیس جمهورمان ملقب به مغز متفکرجهان است که از لحاظ نبوغ، فکر، مدیریت، در جهان حرف اول را میزند در ظول یک سال ازدوران ریاست جمهوری اش تا کنون اکثر وزارت خانه ها با سر پرست اداره میشود یا یک شناسنامه ی برقی را نمیتواند توذیع کند
جدا از مسائل امنیت اقتصاد مشکلات دیگر، درصورتیکه تا هنور معاش خودش کارمندان دولت پلیس، اردو ی ملی از مالیات غربی ها تأمین میشود باز ادع
ا دارد ما از افغانستان اروپا میسازیم نباید جوانان کشور را ترک کند این ادعا یک خیال باطل بیش نیست اکثر مردم افغانستان طرز تفکرش درقرن 21 مثل دوران قرون وسطی اروپا است باگذشت چند قرن اروپا به وضعیت امروزی رسیده حالا غنی میخواهد افغانستان را با ان طرز فکر برادرانش دریک شب اروپا درست کند ،با دولت المان توافق میکند که مهاجرین را برگرداند در حالیکه مردم بیچاره ازدست برادرانش مجبور به ترک خانه وکاشانه خویش میشود پس تشکیل وزارت مهاجرین یک وزارت الکی مفت سمبلیک است که غنی گفته حرف وزیر مهاجرین درمورد عدم بازگشت مهاجرین یک نظر شخصی است مطمئن هستم غنی با این توافق پول هنگفت در عوض تحویل مهاجرین میگیرد قربانی کسانی است که ازدست برادران غنی رسک را پذیرفتند خودرا به اروپا رساندند

سرنوشت مبهم مهاجرین افغانی درایران!
ملیون ها مهاجر افغانی بیش ازسه دهه است که درایران زندگی میکنند اگر اغراق نکنم یک نسل از مهاجرین افغانی درایران متولد شده اند هیچگونه خاطره از سرزمین اجدادی خویش ندارند جز داستان وخاطرات که پدر ومادران شان برای شان تعریف نموده اند، چند سال است که افغان های مقیم ایران در تلاش اند از ایران خارج شوند خود را به اروپا برسانند 
شرایط سخت زندگی، تحقیر توهین تبعیض رفتار نژاد پرستانه، درایران اکثر مهاجرین افغانی را به فکر مهاجرت به اروپا انداخته!
بچهای افغانی درایران از اموزش محروم اند طبق قانون وزارت کشور ایران فرزندان اتباع بیگانه را نباید درمدارس ثبت نام نمایند انهایکه شانس برای تحصیل داشته ودارند در اخر که فارغ میشوند درواقع بیکاراند دچار سر خوردگی میشوند
شغل افغانها درایران مشخص است ان هم فقط کار های شاقه، طبق قانون وزارت بهداشت ایران افغانها در بخش مواد غذای نمیتوانند کار نمایند زیرا افغانها کثیف است
تمام رسانه های ایران یک صدا وبایک سیاست به افغان ستیزی دامن میزند یک فرد دارای مدارک وفاقد مدرک از نگاه روانی هیچگونه ارامش ندارد
زیرا هویت افغان بودن برایش جرم است مردم از روی ناچاری واجبارشرایط زندگی درایران را نسبت به کشور جنگ زده خویش ترجیج می دهند انهایکه کمی پول سرمایه دارند در فکر خروج از ایران است
بخصوص دراین روز ها که بحران مهاجران در صدر تمام رسانه های دنیا است همه تلاش میکنند خود را به اروپا برسانند پدر ومادر های که عمر شان را در ایران سپری نمودند ولی نگران اینده فرزندان خود است 
با تمام اگاهی از خطرات مسیر اروپا دل را به دریا میزنند زندگی خویش را قمار میکنند تا به قاره ی سبزبرسند ایران کشور بزرگ است ولی برای مهاجرین افغانی یک زندان بزرگ است تمام مردمش برای افغانی پلیس است
همه حق دارند از افغانها کارت شناسای بخواهد من نژاد پرست تر از مردم ایران در هیچ جای دنیا ندیدم المان نازی در نژاد پرستی شهرت داشت ولی مرکل تلاش میکند از المان چهره جدید ارائه دهد 
ولی ایرانیها مردم فراتر پذیر فروتر ستیز است در برابر چشم ابی های غربی هیچگونه عزت نفس نداند ولی پائین تر از خودرا همیشه تحقیر میکنند کمتر افغانی است که درایران تحقیر وتوهین نه شده باشد
ولی چکنیم جبر روزگار حکومت فاسد نا کار امد سرنوشت مارا به این روز انداخته متاسفانه امروز افغانهای مقیم ایران اینده روشن برای خودش نمی بینند تلاش میکنند تا ازان زندان بزرگ وجهنمی بیرون شوند رویاهای خویش را در قاره سبز میبینند اما غافل ازاینکه قاره سبز برای همه بهشت نیست

گمراه ومنحرِف!
دو واژه ای هست معمولاً برای ادم های که باور دینی ضعیف دارند یا فکر متفاوت دارد نسبت به دیگران، یا منتقِد اعتقادات رایج در جامعه است، بکار برده میشود، باور های مذهبی مردم موروثی هست چیزیکه از گذشته واجدادش به ارث رسیده، نه تنها دین مذهب مسلمانها بلکه سایر پیروان مسیحیت ویهودیت نیزازاین حالت بیرون نیست، کمتر ادم هست که دین مذهب شان را براساس اگاهی انتخاب نموده باشد، درک فهم اکثر ادمهای مذهبی میراثی است، درک شخصی ندارد، نه تنها مردم عوام بلکه خیلی ها تحصیلات بالا دارد مثل پدر کلانش فکر میکند،مثلاً یک شیعه مذهب 12 امام دارد از علی شیر خدا حساب میکند به ترتیب تا مهدی مفقود الاثر، اگربخواهد از مهدی به طرف پایین حساب کند حساب از دستش قاطی میشود، در تقی نقی گیر میکند کدام یکی نهم هست کدام یکی دهم ،دوباره مجبور است از اول حساب کند تا حساب دستش بیاد، بر باور این ها علی با اولادش حقیقت مطلق است شایسته ای حکومت، بقیه مثل عمر عثمان ابوبکر ادم های مزخرف است جایش درجهنم، در میان 72 فرقه مسلمان تنها مذهب شیعه 12 امامی بر حق است، بقیه باطل اند، در میان 5مِلیارد جمعیت جهان فقط مسلمان ها پاک خالص است ان هم از مدل شیعه، بقیه ادم ها ازجمله ای نجاسات است در ردیف گُ شاش سک خوک قراردارد اگر دست زدی به یک غیر مسلمان باید 7 بار خودت را بشوری، اگر اب نبود با خاک، حالا یکی پیدا شد مثل اکثریت فکر نکرد باور های مردم را زیر سئوال برد بعد میگه سگ پلید منحرِف شده اگر درغرب باشد میگه دین خودرا ازدست داده خودش در گذشته در حوزه علمیه بوده حالا که در فرنگ رفته سگ شوری ظرف شوری میکند ادای 
یک متمدن را ازخود در می اورد با ور های مردم را به تمسخر میگیرد 
من تعجب 
میکنم پیروان مذهب که اینقدر از حقانیت مذهبش مطمئین است، چرا از یک یا دو پست فیسبوکِ یگ ادم گمراه ومنحرِف هراسناگ میشوند?دوم فکر هیچ انسانِ ثابت نمیماند با گذشت زمان تفکر ادم ها عوض میشود اگر تفاوت فکری ادم ها نبود از پیشرفت نو اوری هم خبری نبود!

شاعر جواني بنام حامد شب گذشته با گذاشتن اين تصوير و متن وداعيه در صفحه فيسبوك اش خودكشي كرد
دلم به جوانی اش سوخت!!! émoticône frown
لغزش دستم به این واقعیت که دلم می‌لرزد شاهد است. قسمی که باید فهمانده باشم می‌خواهم از همه برای این پیش آمد و این تجربه که قرار است بکنم پوزش بخواهم از همه از همه‌ی آن‌هایی که در عشق من غرق شده اند و یا من غرق شان کرده‌ام پوزش می‌طلبم از تمام شماها که روانی مثل من را تحمل کردید پوزش می‌خواهم از مادرم که هیچ وقت پسر خوبی برایش نبودم و از پدرم پوزشمی‌خواهم که همیشه‌ ساز مخالف در مقابلش کوک کرده‌ام. از این که پدر خوب نبودم پوزش می خواهم.
خب هرچند به پوزش خواستن هم ارزش نمی‌دهم چون همه‌مان به نوبت خودمان سهم خودمان را زندگی می‌کنیم و به سهم خودمان هستیم و از دایره خودی برون زده نمی‌توانیم و این که برون زده نمی‌توانیم یعنی این که محکوم به خود هستیم محکوم به پیرامون خودی به خودی که همیشه در یک طرف پله قرار دارد و همیشه هم ترازوی مان پانگ دارد.

به این که فکر می‌کنم باید تجربه کنم پس باید تجربه کنم چون در زبان اتفاق افتاده است که من در شرف یک مرگم یک مرگ که می‌تواند تجربه باشد تجربه که شاید آن‌طرف پرده هیچی نباشد اما برای خطر کردن این‌جایم و سراسر من خطر است و به قولی در خطرناک زندگی می‌کنم در خطرناکی که قرار است و یا نیست اما برای من این که است یا نیست مفهوم ندارد؛ فقط به حرکت ایمان دارم به رفتن و خودی را کشاندن به یک سو.
روز قبل یکی از دوستان می‌گفت داستان کوتاهی خوانده است به نام خود کشی که پایانش باز بوده است و من هم نیز با یک پایان باز مواجه‌ام که به بودن در این جا شک دارم به بودن در این که همین حالا می‌نویسم به بودن به اطرافم به پیرامونم اما واقعن لیاقت تجربه را ندارد که باید آدمی بکند آیا مرگ خیلی چندش آور است؟
اما من چنین فکر نمی کنم ...
بگذریم 
کفن و دفن ندارم اگر توانستید برای این که بیشتر اذیت تان نکنم بپوشانید برایم و زود تر به دریچه که قرار است باشد یا هم نباشد تسلیمم دارید چون هیچ گاه بد کسی را نخواسته ام و نمی خواهم.
گذشته از این من فکر می‌کنم عشق یکی همه جا با من بوده و است و برای همان یکی می‌نویسم برای همان که ساده از کنارم رده شده است و می‌شود که حق هم دارد.
به هر حال چیزی ندارم برای بخشیدن اما طلب بخشش از همه تان را دارم همه آن هایی که می خوانید همین متن را...

بدرود...

فرخنده تنها

 

کشتند مرا بنام دین و خدا
کشتند مرا مظلوم و بی گنا


دیدن که زنم تنها و بی دفا
کشتند مرا باجوب و سنگ ها


گفتند که آتش زدم قرآن پاک را
گشتند مرا بخدا چی بیگناه


‫#‏عدالت_براي_فرخنده‬

راحت بیخواب فرخنده عزیز؛ خودت را راحت کردی ولی مارا غمگین

 


تابوت جنازه سوخته وخاکستر شده فرخنده را زنان بدوش کشیدند تفکر قاتلان فرخنده باز تاب تفکر غالب جامعه افغانی است چند سال قبل عایشه را بینی وگوشش برید ند دخترِ را درجاغوری دُره زدند وصد ها جنایت وظلم که دران سرزمین وحشت درحق زنان میشود چرا ما نگران داعش طالب باشیم وقتیکه ذهنیت وتفکر حاکم بر جامعه داعِشی وطالبانی باشد

فرخنده {قهرمان}

بياد فرخنده
ما حیوان های که به نام انسان رویی این کره خاکی هستیم؛ بی رحم ترین خطرناک ترین کسیف ترین و احمق ترین حیوان های این کره هستیم ... پس به افتخار خودمان یک لعنت بفرستیم ....
بخاطیر دین و یا پل هرکار میکنیم؛ نمیدانم باید ناله کرد داد زد و یا از شرمندگی سکوت اختیار کرد ... روحت شاد
‫#‏عدالت_براي_فرخنده‬

بیدون حدف

هرگیز زیاد دور نمیرویم وقتکیه نمیدانیم کجا میرویم ...

دوری از یار

دلم میرم کابل جان سویی گل وگلستان

دلم میره کابل جان به سر زمین جانان

آخه جانم آنجاست مهربانم آنجاست

همه جا غریبم نام ونشانم آنجاست

عشق های دورم چشم اینتظاره 

دل به دیدن یار صبر و قرار نداره

من بنده عشقم شرمنده عشقم

من عشق سر بزیر دل کنده عشقم

هرکه عاشقه درد منو میدانه

از چشم های خستم راز دلم میخانه

آخه جانم آنجاست مهربانم آنجاست

همه جا غریبم نام و نشانم آنجاست

3> 3> 3>

 

 

شعر در وصف دختر ها

ماه مرد ها میگیم که خوشکیل ها نجیب اند

راستیش را بخوای دختر ها مثل سیب اند

سیب زمین آفتاده بو ندارد

رهگزر هم پاه روی دلش میگزارد

سیب های روی شاخه چیدن دارد

از دست باغبان خریدن دارد

پس از من  بنده حقیر گفتند بود

منظرم نچیدند سیب زمین گیر بود 

هالا اگر میخوای شکم سیر کنی 

نگفتم خودد را اسیر کنی

اگر بادی صبا پیدا نمی شد.

دهانه غنچه گل باز نمی شد.

اگر لیلی ره میدادند به مجنون. 

صدای عاشقان بالا نمی شد.

 

 

تقدیم به اونکه از ته قلبم دوست اش دارم 

یکی بود

دومیش نبود

یکی با مشروب به فکر خداست

یکی در مسجد به فکر زناست

یکی بی حجاب به فکر خداست

یکی با چادر در فکر گناست

یکی با موی سیخ و با غیرت

یکی تسبیح به دست به فکر شهوت

یکی ریشش را با تیغ زده

یکی با ریشش مردم را تیغ زده

این چنین است حالت ما

مبین وبگو ازتغفرالاه...

 

 

شرم باد بر انسانیت تان { وحشی گری ایرانی ها با مهاجر های افغانی}

 

جايى مى رسد كه شرم و حيا جرمى است نابخشودنى. گلويم خشك شده و مى سوزد و دستانم لرزان است، درد در عمق وجودم رخنه كرده و نفرت به هر تكه استخوانم سوهان مى كشد.  چقدر سخت بود تماشاى اين پنج دقيقه وحشت و مرگ انسانيت و ظهور تمام سبوعيت و توحشى كه مى تواند در يك موجود دوپاى ناطق ظهور كند.  دوست دارم سخت بگريم و زار بزنم.   درندگی و توحش در این ویدیو بسیار شدید است و اگر انسان پاره نشود انسان نیست، یعنی این دوپا می تواند اینقدر وحشی شود که دو کودک را که در محله شان آمده از خیابان برباید و با چند همدست ببرد خانه اش لختشان کند و از آنها بخواهد که به یکدیگر تجاوز کنند و او هم فیلم بگیرد و بعد آن را منتشر کند که همه بدانند این محله شیرانی چون او دارد که اگر بیگانه ای که حتی اگر کودک بود هم پا به کوچه شان گذاشت آماده است از ناموسشان دربربر بیناموسی دفاع کند. حادثه گویا در جایی به نام غریب آباد یا قریب آباد در ایران اتفاق می افتد و در طی آن دو کودک مهاجر افغانی که آنگونه که از چهره هایشان حدس زده می شود بین ۱۳ تا ۱۶ سال دارند، برهنه در برابر دوربین و حضور حداقل دو نفر مجبور می شود به هم تجاوز کنند و در حین اینکار مورد لت کوب هم قرار می گیرند. به سرعت از دوستانی که نشرش کرده بودند خواستم که آنرا پاک کنند چون چهرها را بدون سانسور گذاشته بودند و آینده این دو کودک اینگونه برباد می رفت. من نمی دانم چه تعداد کسانی آنرا دانلود کرده اند . همینقدر می گویم این ویدیو وحشتناکتر از سربریدنهای داعش و طالبان و یا تیربارانهای بیرحمانه دستجمعی است

مجردی


من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم 

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه بکسی دل دادم

هر کسی حرف مرا غلط و خطا می خواند 

محض اثبات نظرهای خودم آمادم

هر زنی عشق طلا دارد و بس٬

من برای یک عشق واقعی آمادم

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم 

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم


دختر خانم ها فحش ندید به من؛ آخه خیلی هاتون خیلی لوسیت  

یک دختر بچه 8 ساله با جلیقه انفجاری بازداشت شد

 روز نیست که یک سر به سایت های خبری نزنم،  امروز وقت که صفحه روز نامه  لوموند "جهان" فرانسه را باز کردم یا یک تیتر از افغانستان بر خوردم، نوشته بودند " یک دختر بچه 8 ساله با جلیقه انفجاری بازداشت شد"  نوشته بودند این کودک  عصر دیروز هنگامی که می خواست یکی از واحدهای نیروهای پلیس مرزی را در ولایت هلمند مورد حمله انتحاری قرار دهد، از سوی  نیروها افغان  بازداشت شد این کودک اعتراف کرده که او به تشویق برادرش که یکی از فرمانده های طالبان است  برای انجام حمله انتحاری آماده شده بود
واقعا ناراحت کننده مثل همه خبر های بد که هر روز و هر روز از افغانستان دز سطح جهان میپجد، از بنی و گوش بریدن زن های مظلوم این مملکت گرفته تا تیر باران و سنگ سار کردند آنها و هالا هم که بقول خود شان در راه جهاد استفاده میکنند
زیر صفحه روز نامه بشتر از هزار نظر داده شده بود، چیز های خواندم که خودم را گریه گرفت
از حیوان و وحشی خواندن ما افغان گرفته تا انتقاد کردند از کشور غربی در قبال افغانستان...
من هم میخواستم یک نظر بیدهم ولی دست هایم به لرزه درامد
میخواستم به آنها بیگم آنهایکه این کارها را میکنند افغان نیستند آنها ویروس های هستند که از کشور های چون عربستان و پاکستان ووو بوجود آمدند در افغانستان ، ما افغان ها از خود فرهنگ و تمدون داریم، 

آلت دست یک عده ولگردها
بچه ایم و در هوای مردها
شاد و آزاد از کتاب و مدرسه
اماه در غم این جلیقه یهو نطرقه* 

نطرقه*= منفجر نشه

میدهم رای


داریم کم کم به انتخابات افغانستان نزدیگ میشیم ، این هم چند قطعه شعر از جناب هارون یوسفی شاعر پرآوازه وطن عزیز ما...


اگر تا انتخابات زنده باشم

به ملا و قوماندان می‌دهم رأی

به آن‌که روی مکتب را ندیده

به آن سرخیلِ دزدان می‌دهم رأی

وطن را چند کس کردند برباد

به هر یک از دل و جان می‌دهم رأی

نباید باسوادی سر برآرد

به یک نادان دوران می‌دهم رأی

به آن‌کس که به شهر کابل ما

زده راکت فراوان می‌دهم رأی

به آن‌که داد حکم کِشت خشخاش

به جای سیر و بانجان، می‌دهم رأی

برای آن‌که از قاچاق تریاک

خریده باغ و بستان می‌دهم رأی

به نرادی‌که آدم کشته بسیار

نرفته هیچ زندان می‌دهم رأی

به آن رهبر به جان کودکستان

که راکت کرد چالان می‌دهم رأی

به آن‌که بهر کرسی صدارت

جهانی کرد ویران می‌دهم رأی


به کاندیدای مسجدسوزها هم

که سر می‌بُرد آسان می‌دهم رأی

برای آن‌که مردم را گریختاند

به پاکستان و ایران می‌دهم رأی

به آن مردی که از آن دیگران بیش

دهن بشکست و دندان میدهم رأی

به آنکه زور خر را گر ندارد

زند محکم به پالان میدهم رأی

وطندار ار تو پنهان میدهی رأی

خودم پیدا و پنهان میدهم رأی

منم یک عاشق سوته کراسی

به آن سوته کراسان میدهم رأی

دیدار میشل پلاتینی از افغانستان



میشل پلاتینی، رییس اتحادیۀ باشگاه های فوتبال اروپا، امروز در جریان یک کنفرانس خبری در کابل آمادگی خود را برای یاری رساندن به فوتبال افغانستان اعلام کرد.


میشل پلاتینی در جای دیگری از سخنانش با اشاره به قهرمانی تیم ملی فوتبال افغانستان در رقابت های جنوب آسیا گفت که برای فوتبالیست های افغان بسیار احترام قائل است، زیرا، آنان برغم ناامنی به موفقیت بزرگی نیز دست یافتند. میشل پلاتینی همچنین روی آوردن جوانان افغان اعم از پسر و دختر به فوتبال را رویداد مهم و خارق العادۀ ورزشی توصیف کرد.

 

دیدن یک هم وطن

بعضی وقت ها آرزو دیدن یک هم زبان و یا هم وطن را داری ..

امروز در یک شهر کوچک توریستی در  جنوب شرق فرانسه با یک هم وطنم بر خورد کدوم، رفتیم د یک کافه نشستیم کلی با هم گپ زدیم ...

گرچی این دختر د آلمان به دنیا آمده بود ولی زبان مادری اش از من هم بهتر بود ...

بعد از ۳ ساعت گپ زدن از من خواست کی بریم پیش مادر و پدرش در هوتل که اقامت داشتند ...

رفتیم داخیل هوتل شان شدیم دیدم یک زن و مرد سالخورده کنار پنجره نشسته داره به یک آهنگ احمد ظاهیر گوش میده ... دخترش مرا معرفی کرد، " گفت مادر جان رفتم بیرون یک هم وطن برای تان آوردم" مادر و پرد اش  از جاشون خیست مرا در آغوش گرفتند، کلی خوشهال شده بودند من هم همینطور....

میگفتند ۳۰ سال است که در آلمان زندگی میکنند و لی همیشه به آرزو بر گشند به وطن ، مثل همه ما که از وطن دور هستیم....

خدایا آرزو همه ما دور از وطن را براورده کن ...

هی زندگی

 

مردی دیروقت، خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسرش را دید که در انتظار او بود.
سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟
- بله حتماً. چه سئوالی؟
- بابا ! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟
مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی می کنی؟
- فقط می خواهم بدانم.
- اگر باید بدانی، بسیار خوب می گویم : 20 دلار
پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : می شود10 دلار به من قرض بدهید؟
مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی، سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کارمی کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.
پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟
بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است.
به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- خوابی پسرم ؟
- نه پدر، بیدارم.
- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.
پسر کوچولو نشست، خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.
مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته، دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی، چرا دوباره درخواست پول کردی؟
پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟

من شام خوردن با شما را خیــــــــلی دوست دارم ...